کد مطلب:28313 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

به پا داشتن عدالت












1570. امام علی علیه السلام - در نامه اش به ابن عباس -: فرستاده ات نزد من آمد. آنچه را پس از بازگشت من، از مردم بصره دیده ای و یا شنیده ای، گزارش كردی. من حال آنان را برایت باز می گویم. آنان، [ دو دسته اند:] گروهی هستند كه خواسته ای دارند و رسیدن بدان را آرزو می كنند؛ و گروهی كه از كیفری می هراسند. پس تو رغبت كنندگان را با عدالت ورزی و انصاف و نیكی كردن، امیدوار ساز.[1].

1571. امام علی علیه السلام - در عهدنامه اش به مالك اشتر -: باید دوست داشتنی ترین كارها برایت میانه آنها در حق باشد، و فراگیرترین آنها در عدالت، و جامع ترین آنها در خشنودسازی شهروندان. به درستی كه برترین چشم روشنی زمامداران، به پاداشتن عدالت در شهرهاست و آشكار شدن دوستی میان شهروندان.[2].

1572. امام علی علیه السلام - در نامه اش به اسود بن قطبه، فرمانده لشكر حُلْوان -: پس از حمد و سپاس خدا؛ به درستی كه چون خواسته های زمامدار گوناگون شود (وابستگی هایش بسیار شود، او را از بسیاریِ عدالت، باز دارد. پس باید كار مردم در آنچه حق است، نزد تو یكسان باشد؛ چرا كه در ستم، چیزی جانشین عدل نیست. بپرهیز از آنچه مانند آن را نمی پسندی![3].

1573. امام علی علیه السلام: این است آنچه بنده خدا علی، پیشوای مؤمنان، با محمد بن ابی بكر عهد كرده است، هنگامی كه او را به ولایت مصر گمارد. دستور داد او را به پروای از خدا و پیروی از او در نهان و آشكار، و ترس از خداوند در پنهان و آشكار، و به نرمی با مسلمانان، و درشتی با بدكاران، و به عدالت با اهل ذمّه، و رعایت انصاف با ستمدیده و سختگیری با ستمگر، و به گذشت از مردم و نیكی بر آنان، هرچه بتواند؛ و خداوند، نیكوكاران را پاداش دهد و مجرمان را كیفر كند.[4].

1574. امام علی علیه السلام - در عهد نامه اش به محمد بن ابی بكر، هنگامی كه حكومت مصر را بر عهده اش نهاد -: با آنان، فروتن باش و نرم خو و گشاده رو، و میان آنان، برابری روا دار در نگریستن با گوشه چشم یا خیره شدن، تا بزرگانْ در تو طمعِ ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان، از عدالتت ناامید نشوند؛ چرا كه خداوند متعال می پرسد از شما بندگان، از كارهای كوچك و بزرگ و آشكار و پنهان. اگر كیفر دهد، پس شما ستمكارترید، و اگر ببخشد، او بزرگوارتر است.[5].

1575. امام علی علیه السلام - از سخنش به هنگامی كه بر برابری در بخشش، سرزنش شد -: آیا مرا دستور می دهید كه پیروزی را با ستم، درباره آن كه زمامدار اویم، بجویم؟ به خداوند كه نپذیرم تا جهان، سرآید و ستاره ای در آسمان، در پی ستاره ای درآید! اگر مال از آنِ من بود، میان آنها برابر می كردم، چه رسد كه مال، مالِ خداوند است.[6].

1576. امام علی علیه السلام: به خدا سوگند، اگر شب را بر بوته های خاردار به سر كنم و دربندهای آهنین، كشیده شوم، برایم دوست داشتنی تر است كه خدا و رسولش را در روز رستاخیزْ ملاقات كنم، به عنوان ستمگر بر بعضی بندگان و غصب كننده اندكی از مال دنیا؛ و چگونه ستم روا دارم بر كسی، برای جانی كه به سرعت به سوی نابودی در حركت است و ماندنش در خاك، طولانی؟![7].

1577. امام علی علیه السلام: به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم با آنچه زیر آسمان هاست، به من داده شود كه نافرمانی خدا كنم و پوستِ جوی از مورچه ای برُبایم، چنان نخواهم كرد؛ و به درستی كه دنیای شما، نزد من، خوارتر است از برگی در دهان ملخی كه آن را می جَوَد. علی را چه كار با نعمتی كه فانی گردد و لذّتی كه نپاید؟![8].

1578. امام علی علیه السلام: روز رستاخیز، با مردم، با نُه چیز احتجاج كنم: به پا داشتن نماز، پرداخت زكات، امر به معروف، نهی از منكر، عدالت در میان شهروندان، تقسیم برابر، جهاد در راه خدا، به پا داشتن حدود، و مانند آن.[9].

1579. تاریخ دمشق - به نقل از علی بن ربیعه -: جَعدة بن هُبَیره نزد علی علیه السلام آمد وگفت: ای امیرمؤمنان! اگر دو مرد به نزد تو آیند كه نزدِ یكی از جانش یا از خاندان و مالش دوست داشتنی تری، و دیگری، اگر بتواند تو را بكشد، خواهد كشت، پس به سود مرد اوّل و به زیان مرد دوم، داوری می كنی؟!

با مشت بر سینه ام نواخت و فرمود: «به درستی كه اگر در اختیارم بود، چنان می كردم؛ ولی این، امری است مربوط به خدا».[10].

1580. الكامل فی التاریخ - در گزارش از عبید اللَّه بن حرّ جُعفی[11] -: چون عثمان كشته شد و جنگ میان علی علیه السلام و معاویه در گرفت، [ عبید اللَّه ]به سوی معاویه رفت و همچنان، به جهت علاقه اش به عثمان با او بود و در جنگ صفّین، او و مالك بن مسمع، به همراه معاویه بودند.

عبید اللَّه، نزد معاویه اقامت گزید و همسری در كوفه داشت. سپس چون دوری اش به درازا كشید، برادرِ زنش او را به همسری مردی به نام عكرمة بن خبیص درآورد. گزارش این كار، به عبید اللَّه رسید. از شام آمد و نزد علی علیه السلام از عكرمه شكایت كرد.

علی علیه السلام به وی فرمود: «دشمن ما را یاری رساندی و خود را به هلاكت انداختی؟».

عبید اللَّه گفت: آیا این، مرا از عدالت تو محروم می سازد؟

فرمود: «نه».

آن گاه داستانش را برای علی علیه السلام تعریف كرد. علی علیه السلام زنش را به وی باز گردانْد و زن، حامله بود. [ از این رو ]زن را نزد كسی كه بدو اطمینان داشت، گذارْد تا وضعِ حمل كرد و فرزند را به عِكرمه داد و زن را به عبید اللَّه بازگرداند.

عبیداللَّه به شام بازگشت و در آن جا ماند تا علی علیه السلام كشته شد.[12].

1581. تاریخ الیعقوبی - به نقل از زهری -: روزی بر عمر بن عبدالعزیز وارد شدم. در هنگامی كه نزد او بودم، نامه ای از سوی یكی از كارگزارانش آمد كه شهر آنان، به بازسازی نیاز دارد.

[ زهری گوید] به عمر گفتم: یكی از كارگزاران علی بن ابی طالب علیه السلام، چنین نامه ای برایش نوشت و او در جواب نگاشت: «پس از حمد و سپاس خدا؛ شهر را در دژِ عدالت قرار ده و راه هایش را از ستم، پاك كن».

عمر نیز همین جواب را برای كارگزارش نوشت.[13].

ر. ك: ص 103 (انگیزه های امام برای پذیرش حكومت.









    1. وقعة صفّین: 105، نثر الدرّ: 322/1.
    2. نهج البلاغة: نامه 53، تحف العقول: 128 و 133. نیز، ر. ك: دعائم الإسلام: 355/1 و 358.
    3. نهج البلاغة: نامه 59، بحار الأنوار: 708/511/33.
    4. تحف العقول: 176، الغارات: 224/1.
    5. نهج البلاغة: نامه 27 و 46، تحف العقول: 177.
    6. نهج البلاغة: خطبه 126، تحف العقول: 185.
    7. نهج البلاغة: خطبه 224، عیون الحكم والمواعظ: 9285/506الصراط المستقیم: 163/1.
    8. نهج البلاغة: خطبه 224، الصراط المستقیم: 163/1، ینابیع المودّة: 6/442/1.
    9. فضائل الصحابة: 898/ 538/1، الخصال: 53/363.
    10. تاریخ دمشق: 42/488، البدایه و النهایه: 5/8، مناقب الامام امیرالمومنین: 545/57/2.
    11. عبید اللَّه بن حرّ جُعفی، از دلیرمردانِ قهرمان و از یاران عثمان بود. هنگامی كه عثمان كشته شد، به معاویه تمایل پیدا كرد و گفت: خداوند می داند كه من عثمان را دوست می دارم و در حال مرگ هم او را یاری می رسانم.

      از این رو، به سوی شام رفت و در نبرد صفّین، همراه معاویه حضور یافت و با او بود تا علی علیه السلام كشته شد. او پس از قیام امام حسین علیه السلام، از كوفه بیرون رفت تا مبادا امام وارد كوفه شود و او در آن جا باشد و می گفت: به خدا سوگند، نمی خواهم او را ببینم و او مرا ببیند.

      هنگامی كه امام حسین علیه السلام در قصر بنی مقاتل (یكی از منزلگاه های میان مكّه و كوفه). فرود آمد و خیمه او را دید، یكی از یارانش را به سوی او فرستاد تا عبید اللَّه را برای یاری كردن، فراخواند؛ ولی او به دعوتْ پاسخ نداد. امام حسین علیه السلام كفش هایش را به پا كرد و برخاست و بر او وارد شد و سلام كرد و نشست. سپس او را برای قیام، دعوت كرد؛ ولی پاسخ نداد.

      پس از كشته شدن امام حسین علیه السلام، عبید اللَّه بر ابن زیاد وارد شد. ابن زیاد، او را به جهت یاری نكردن سپاه یزید در برابر حسین علیه السلام، سرزنش كرد. پس اشكش را نگه داشت و بیرون آمد تا به سرزمین كربلا رسید. جایگاه نبرد را نظاره كرد، برای آنان طلب مغفرت كرد و چنین سرود:

      «فرمانروای نیرنگبازِ به تمامْ نیرنگباز می گوید:

      چرا با شهید پسر فاطمه علیها السلام نبرد نكردی؟!

      دریغا كه او را یاری نكردم!

      بدانید كه هر كس كاری را محكم انجام ندهد، پشیمان است.

      ومن از آن رو كه از یاورانش نبودم

      مادام كه زنده ام، افسوس می خورم.

      خداوند، جان های آنانی را كه بر یاری اش نیرومند شد

      از باران همیشگی اش سیراب سازد.

      بر مزارهای آنان و جایگاه نبردشان ایستادم

      نزدیك بود كه جان، كالبد تهی كند، و چشم ها اشكریزان بود.

      به جانم سوگند، آنان دلیرمردانی در نبرد بودند

      وبه سوی جنگ می شتافتند، برای یاری از پیشوای بزرگ.

      آنان در یاری زاده دختر پیامبرشان

      با شمشیرهایشان شریك شدند، چونان شیران بیشه، دلیر و نیرومند.

      اگر كشته شدند، پس هر جانِ پاكی

      بر زمین از روی اندوه و غم، باید خود را قربانی كند.

      بینندگان، بهتر از آنان به هنگام مرگ ندیدند

      بزرگواران و درخشندگانِ بزرگ!

      آیا آنان را از روی ستم می كُشید و دوستی ما را امید دارید؟

      راهی را كه با ما سازگار نیست، رها ساز.

      به جانم سوگند كه با كشتن آنان، ما را به خشم آوردید

      و چه بسیار كسانی از ما كه كارِ شما را زشت می شمارند!

      بارها تصمیم گرفتم كه با سپاه انبوه

      به سمت گروه ستمگر و دور از حق، حركت كنم.

      پس دست بردارید؛ و گرنه با تیره هایی بر شما هجوم آورم

      كه سخت تر باشد بر شما از هجوم دیلمیان».

      آن گاه او وفرزندانش به پا خاستند وبه جنگ وغارت روكرد ونه تنها اموال خصوصی را غارت كرد، بلكه به غارت اموال عمومی نیز پرداخت. قیامش در زمان مختار و مصعب، ادامه یافت و كار به همكاری وی با عبدالملك مروان كشید و در رویارویی با سپاه مصعب، كشته شد. (تاریخ الطبری: 138 - 128/6

    12. الكامل فی التاریخ: 25/3.
    13. تاریخ یعقوبی: 306/2.